کلبه شخصی

ساخت وبلاگ
حالم بده دلم میخواد گریه کنم احساس می کنم افسرده شدم محیط کارمو دوست ندارم یه همکار جدید هم آوردن که اصلا ازش خوشم نمیاد مغزش خالیه خالیه هیچی بارش نیست خیلی حرف می زنه دلم میخواد لال شه سعی می کنم باهاش حرف نزنم بیشتر اون حرف می زنه من ساکتم دیروز مسئول مربوطه اومد باز برامون رجز خونی کرد و رفت بیشتر از محیط کارم بدم اومد روی اخلاق و رفتارم تاثیر گذاشته ستایش چند روزه مریضه نمی دونم چرا خوب نمیشه امروز هوا باز سرد شده نیمه ابری به همراه وزش باد چتد تا فیلم و سریال ریختم تو فلشم تاا هر وقت وقت کردم نگاه کنم فعلا دارم فصل سه سریال شرلوک هولمز رو نگاه می کنم از فیلمای پلیسی جنایی معمایی فوق العاده خوشم میاد و شخصیت شرلوک به خاطر هوش بالاش برای من بسیار لذت بخشه چند تا سریال دیگم ریختم که وقت کنم نگاه می کنم آخر هفته احتمالا مهمان دعوت کنم نمی دونم احساس بیماری می کنم با همسری چند وقته به شدت کنتاکت دارم توخونه همش باهاش بد حرف می زنم می توپم مقصر منم می دونم من خیلی خیلی بد شدم من خود شیطان شدم خدا بهم رحم کنه حالم بده ..... کلبه شخصی...
ما را در سایت کلبه شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab92o بازدید : 191 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 8:08

سرما خوردم شدید دیروز اداره نیومدم که استراحت کنم کلی هم دمنوش های مختلف واسه خودم درست کردم نوشیدم بعلاوه یک ظرف بزرگ سوپ جاتون خالی امروز اما مجبوری اومدم ولی حالم بده واسه سرماخوردگی حداقل سه روز بایداستراحت کرد اما اداره شلوغه نمیشه در نتیجه الانه اداره هستم کف آشپرزخونه نشست کرده دیروز صاحبخونه تماس گرفت و گفت امروز یکی رو میاره ببینه باید چیکار کنیم احتمالا یه کم گل بازی در راه داریم بدم میاد ولی چاره ای نیست داداشی اسباب کشی کرد به یه خونه جدید اما چون بیمار بودم نرفتم کمکش دیروز یه قرمه  سبزی درست کردم ماه شد همسری خیلی تعریف کرد اما ستایش لب نزد بهش منم گفتم حالا که نهارتو نخوردی تا شب از برنامه کودک و گوشی خبری نیست اونم قبول کرد خیلی خیلی بد غذا شده نمی دونم چیکار کنم میخوام برم کلاس یوگا فکر کنم واسه تمدد اعصاب خوب باشه از هفته دیگه به خودم قول میدم برم باید یه کاری بکنم ..... راستی یه چیز دیگه من اگه میگم اعصابم خورده قطعا به خاطر پر....دی نیست چرا همه چیزو به این قضیه ربط میدین ؟؟!؟!؟ دفعه آخرتون باشه     کلبه شخصی...
ما را در سایت کلبه شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab92o بازدید : 203 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 8:08

سلام شاعر میگه من آنچه گفته اند و شنیدید نیستم یک عمر با هویّت مجهول زیستم از بس که با نقاب خودم خو گرفته ام چندی ست سخت برده ام از یاد کیستم ! یه شاعر دیگم میگه برای آن چه که دوستش داری از جان باید بگذری بعد ... می ماند زندگی و آنچه که دوستش داشتی ... یکی دیگشونم میگه آخرین پرنده را هم رها کرده ام امّا هنوز غمگینم !  چیزی در این قفس خالی هست که ... آزاد نمی شود ... واین یکی هر چه می دوم با گمانِ ردّ گام های تو گم نمی شوم ... راستی ! در میان این همه اگر تو چـــــــقدر بایدی !     همین دیگه بای ....       کلبه شخصی...
ما را در سایت کلبه شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab92o بازدید : 197 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 8:08

امروز مسابقه طناب کشی داریم از واحد مام گروه تشکیل دادن اما من برخلاف سالای قبل که شرکت می کردم این دفعه شرکت نکردم حالم خوش نیست   ولی قصد دارم واسه تشویق و تنوع و اینا برم ستایشم ببرم اما توی مسابقات دارت شرکت می کنم ببینم چی میشه صبح ساعت پنج و نیم پاشدم واسه نهار ماکارونی درست کردم چند وقته بنا به مسائلی با همسری کنتاکت دارم درگیرم باهاش گاهی می گم بیخیال قضیه شم اما وقتی رفتاراشو می بینم حرص می خورم شدید شب جمعه غروب یه بحث اساسی باهاش کردم بعدم از شدت ناراحتی از خونه زدم بیرون ساعت شش بود همسری گفت وایستا با هم بریم گفتم نه تنهایی و پیاده مسیرو رفتم باید می رفتم خونه پدر شوهرم وقتی رسیدم همسری رسیده بود اعصابم خیلی آروم شده بود قدم زدن چقدر خوبه عین دو تا آدم متشخص انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده با هم برخورد کردیم سعی می کنم بیخیال باشم اینقدر غصه نخورم ولی نمیشه کلا آدم غصه خوری هستم کاش همسری کمی منطقی تر و قوی تر با این مسئله برخورد می کرد از مردای ضعیف بدم میاد از مردای ناامید هم بدم میاد بگذریم خدا همه رو عاقبت بخیر کنه به منم کمک کنه .......................................... کلبه شخصی...
ما را در سایت کلبه شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab92o بازدید : 215 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 8:08

واما مسابقات طناب کشی رو تیم مون برد و ما خوش بحالمون شد اما دارت رو من باختم انتظارشم داشتم چون یه روزه قرار نیست فیلسوف بشم ستایشم برده بودم کلی با بچه های دیگه بازی کرد بچم و خلاصه حسابی بهش خوش گذشت شبم شام واسش سیب زمینی سرخ کردم خودمو همسری ماکارونی ازظهر مونده خوردیم درعوض صبح ساعت پنج پاشدم واسه نهار شامی درست کردم بعلاه کوکو سیب زمینی کمی شو آوردم اداره با همکارا خوردیم بسی خوشمزده شده بود ولی تا خود ظهر همکارا که توی مسابقه طناب کشی شرکت کرده بودن ناله کردن حق داشتن طفلیا تمام بدنشون درد می کرد نهایتا هر دوتاشون ساعت یک و نیم رفتن خونه و شما اکنون با یک رهای تنها سرو کار دارید امروز اداره حسابی شلوغ بود و ما عین یک کارمند وظیفه شناس کار کردیم و اما شاعر میگه اندوه من این است که در دفتر شعرم یک بیت به زیبایی چشم تو ندارم ...!    کلبه شخصی...
ما را در سایت کلبه شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab92o بازدید : 183 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 8:08

دیروز تولد همسری بود واز اونجایی که هنوز حقوق و عیدی و باقی صدقات رو دولت نداده بنده بی پول بودم و مجبور شدم از پس اندازمون استفاده کنم و یه ساعت خیلی خیلی خوشگل با قیمت ناقابل چهارصد و پنجاه هزار تومان براش خریدم که خیلی هم از خریدم راضی هستم چند وقت بود این ساعته رو نشون کرده بودم براش بخرم از طرف ستایش هم یه کیف پول خوشگل خریدم بعدم رفتیم کیک تولد گرفتیم و رفتیم خونه پدر همسری یه جشن کوچیک گرفتیم و خلاصه جاتون خالی خوش گذشت بعد شام عمه خانم همسری سرش گیج رفت و یهو سقوط آزاد کرد و من شوکه شدم به طرز وحشتناکی ناراحت شدم و دلم میخواست بشینم های های گریه کنم خیلی ناراحت شدم خانم بزرگی بود بنده خدا دستش یه کم آسیب دید که همسری و و برادرش بردنش بیمارستان و از دستش عکس گرفتن خدارو شکر نشکسته بود جونم براتون بگه بلافاصله بعد استیج خوابیدم و از اونجایی که من معمولا همیشه خسته هستم شبا زود و خیلی راحت خوابم می بره ینی میرم تو رختخواب خوابم میبره ها اینقدر وضعم خرابه خخخخ در عوض صبح زودساعت پنج پاشدم و واسه نهار یه آبگوشت خوشمزه درست کردم و واسه ستایش خانم  هم که آبگوشت دوست نداره یه سالاد الو کلبه شخصی...
ما را در سایت کلبه شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab92o بازدید : 159 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 8:08

همکار جدیدمون یه جوریه خیلی حرف می زنه گاهی دلم میخواد واقعا بهش بگم ساکت شه ولی ..... بد لباس می پوشه آخه کی با مانتو شلوار پارچه ای کفش کوه نوردی می پوشه یا ازین ورزشی خیلی پتو پهنا تازه پاچه های شلوارشم خیلی درازه تاحالا چند دفعه گفتم بهش این کفشا رو نپوش کوگوش شنوا آخه بدبختی اسپورتاشم اسپورت نیست مثل بچه آدمم خانمی نمی پوشه شش برابر منم پول خرج می کنه ها ولی ایییییییییی بگذریم از صبح اداره آب نداشت ایرانسلم قطع بود هوا آفتابی شده همکارا هی میخواستن برن سرویس نمی تونستن آخه آب نبود شکر خدا من از این مشکلات ندارم گاهی تاخود ساعت سه هم نمی رم طرفای سرویس بااینکه مایعات زیاد می خورم ولی این دوتاهمکارم طبعشون سرده به گمانم زیاد میرن خخخخخخخ   کلبه شخصی...
ما را در سایت کلبه شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab92o بازدید : 175 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 8:08